.PostBody {padding-right: 5px ;font-size: 9pt;font-family: tahoma;color;color:#f8f8f8;padding-top: 1px; padding-bottom: 2px;}

ایزد مهر............................................................................ تاریخ-سیاست-فرهنگ

تا ما هستیم ..................... ایران هست

به یزدان که گر ما خرد داشتیم......... کجا این سر انجام بد داشتیم

۴.۸.۸۷

چهارم آبان زادروز شاهنشاه آریامهر




شادباش چهارم آبان

در روزگارش رعيت را دهقان كرد
بانوان را حق شهروندي داد
و بر كرسي قضاوت نشاند


امروز مصادف است با سالروز ولادت شاهنشاه فقيد و وطن پرست ايران، محمدرضا پهلوي. وي بزرگترين فرزند پسر رضا شاه كبير و از دومين همسر وي به نام تاج الملوك بود كه به تاريخ چهار آبان 1298 خورشيدي در شهر تهران به دنيا آمد.


زاد روز رادمرد بزرگ ایران شاهنشاه آریامهر را به همه ایران دوستان و همرزمان تبریک می گوئیم
در این رشته پایان ندارد سخن
بیاد شهنشاه و نام وطن
پاینده ایران












صدای امریکا ، صدای تجزیه طلبان

صدای امریکا در نقش بی بی سی
فرمان آریا:تحلیل سیاسی: این روزها کسانی که اخبار و تازه های جهان را از شبکه های تلویزیونی ماهواره ای و برون مرزی نیز دنبال می کنند گواه دگردیسی های نوینی در بخش فارسی تلویزیون صدای امریکا هستند.نخستین دگرشد اساسی نبود برخی از مجریان و سردبیران همیشگی این تلویزیون است که دیگر به ندرت در برابر دوربین های این شبکه دیده می شوند و به نظر می رسد که به کل یا به جز از صحنه حذف شده اند.مورد دوم نوع برنامه ها و مهمانان حاضر در میزگردهای سیاسی می باشد.در این مورد نیز از برخی از میهمانان و مفسران سال های پیش به ندرت استفاده می شود و حضور افراد دیگر با طرز فکرهای متفاوت به وضوح مشاهده می گردد.
پیش از هر چیز نباید از خاطر فراموش کرد که تلویزیون صدای امریکا وابسته به دولت ایالات متحده است و بیشتر از هر چیز وادار است تا سیاست های این دولت را در نظر گرفته و تا جای ممکن اعمال نماید.مسئله "فروپاشی ایران از درون" نیز اکنون سال هاست که در دستور کار حکومت ایالات متحده به ویژه در میان اعضای حزب جمهوری خواه و جناح تندور آن (نئوکان ها) قرار دارد.واشنگتن رفته رفته در حال ناامید شدن از شیوه های اولیه براندازی جمهوری اسلامی است و این موضوع امریکایی ها را وا می دارد تا از راه سرمایه گذاری بر روی اقلیت های دینی و قومی در ایران وارد عمل شوند.بخش فارسی صدای امریکا نیز در همین راستا (به عنوان یکی از ابزارهای تبلیغاتی امریکا علیه جمهوری اسلامی) بدل شده است به بلندگوی خبر رسانی گروهک های قومی و منادی دفاع از آزادی به اصطلاح گروه های قومیتی در ایران.هرچند این تلویزیون و مجریان ایرانی آن سال ها در برابر چنین جریاناتی سکوت،بی تفاوتی و ... را ترجیح می دادند ولی به نظر می رسد تندروهای امریکایی از این مسئله بسیار ناخشنود شدند از این روزست که از سال گذشته تلاش هایی را در جهت برخی تغییرات در بخش فارسی و تهیه برخی برنامه ها در جهت تحریک افکار قومی در ایران از سوی این کانال آغاز شده است.

۲۹.۷.۸۷

تاجیکان-۲

تاجیک / تاجیکها ، پارسی زبان از نژاد آریایی ، قدیمترین ساکنان آسیای مرکزی و افغانستان و بزرگترین جمعیت جمهوری تاجیکستان میباشند.
لفظ تاجیک به صورتهای تازیک و تاژیک نیز آمده است. تاجیک به معنای قومی آریایی نژاد از ریشة « تات » است. نام «دایتیا» (رودی مقدّس در ایران ویج ) در اوستا ، به احتمال نزدیک به باور با واژة تات و تاجیک هم ریشه است . همچنین «دادیگ » ــ که بخشی از اوستا دربارة مسائل فقهی بوده است ــ می تواند با واژة تاجیک پیوسته باشد ( اوستا ، ص 659 ). احتمال دارد که واژة تاجیک از ریشة داد به اضافة پسوند ایک ( دادیک به معنای بسیار دادگر) در پارسی تاجیکی باشد، مانند خَندانیک (کسی که بسیار می خندد).
پیرنیا (ج 1، ص 733) در بخشی از کتاب خود که به جنگ افزارهای ارتش هخامنشیان پرداخته است به تیره دادیکس (با نگهداری پسوند یونانی "S" ) یا دادیک ، در کنار اقوام نامی آسیای مرکزی مانند سغدی و پارتی و خوارزمی ، اشاره کرده و آنها را تاجیکهای سده های بعد، ساکن در بخارا و پیرامون آن دانسته است. بنابراین می توان واژه های دایتیا ، دادیکس یا دادیک ، دادی ، ته آجی ، تائوچی و داشی را صورتهای دیگر واژة تاجیک دانست .
تیره تاجیک در سه مرحله و در سه منطقه پایه ریزی یافته است : در دورة ساسانیان (ح 226ـ ح 652 میلادی ) در شمال شرقیِ خراسان ؛ در سدة نخست و دوم در ماوراءالنهر؛ و در دورة سامانیان (ح 261ـ389) در گستره دولت بخارا. تیره تاجیک دربرگیرنده این گروههاست : سغدیها (ساکن در وادیِ زرافشان و قشقادریا و پیرامون قسمت وسطای سیردریا)، باختریها (ساکن در حاشیة سَرگَه و پیرامون آمودریا)، مرغیانیها و پارتها (ساکن در حاشیة مرغاب و شمال و جنوب کوه کُپه داغ )، خوارزمیها (ساکن در قسمت سفلای آمودریا)، فرغانیها (ساکن در وادی فرغانه ) و سکاییها (ساکن در صحرای آسیای مرکزی و نواحی کوهستانی تین شان و آلای و پامیر؛
در تشکل تاجیکها، عواملی چون قرارگرفتن طایفه ها در کنار هم ، دادوستد، قرارداشتن در راه جادة ابریشم و مشترکات فرهنگی و زبانی ، از مهمترین زمینه های تشکل تیره تاجیک به شمار می رود . با حضور همین طایفه ها و مناسبات آنها در سدة چهارم و پنجم میلادی ، تیره تاجیک شکل گرفت . پشتیبانی سامانیان از زبان و ادب پارسی دری مایه استقلال فرهنگی و سیاسی تیره تاجیک شد و زمینه ای فراهم ساخت تا زبان پارسی تا هزار سال بعد زنده بماند و زبان رسمی دولتی تیره تاجیک شود. از مراکز فرهنگی تاجیک نشین که در تشکل تاجیکها نقش کارسازی داشتند می توان به بخارا، سمرقند، بلخ ، مرو، نیشابور، خجند، اخسیکت ، پنجیکت ، هُلبُک و ترمذ اشاره کرد. پس از دورة سامانیان ، اگرچه حکومتهای ترک نژادی مانند قراخانیان ، غزنویان ، کیدَنها، خوارزمشاهیان ، سلجوقیان و مغولها به قدرت رسیدند، فرهنگ و بویژه زبان تیره تاجیک نگهداری شد. در قسمتهایی از آسیای مرکزی نیز دولتهای تاجیکی وجود داشت ، از آن میان دولت غوریان از 543 تا 612 در ولایت غور در افغانستان ، کَرْتْها از سده هفتم تا هشتم در هرات ، سربداران در سده هشتم در سمرقند و نیز حکومتهای بخشهای شرقیِ بخارا.
دربارة ویژگیهای تیره تاجیک مطالب فراوانی در منابع ذکر شده است. تاجیکها با زادگاه خود پیوندی ناگسستنی دارند، بیشتر رعیت و زحمت کش اند و زمین مرده را احیا و سرسبز می سازند، به عهد خود وفادارند و بر داشتن روابط نیک با ملتهای دیگر و روابط خویشاوندی و حُسن معامله پافشاری دارند . تاجیکهای کوهستان نشین نیز به صلح طلبی و داشتن روحیة روستایی و هم گرا مشهورند.ولدوین ویژگی آشکار تیره تاجیک را صلح دوستی آنان دانسته است . تیره تاجیک علما و فضلا و حکمای بسیاری داشته است . این تیره هرگز هویت فرهنگی و زبانی و ادبی خود را از دست نداده است
یابورسکی ــ که در 1363ش / 1984 به بالاآبِ قشقادریا و سرخان دریا سفر کرده ــ همة اهالی این خطه را تاجیک دانسته و آنها را زیبا و پرطاقت وصف کرده و از ناخشنودی آنها از ستم و تاراج ازبکهای بخارا خبر داده است. به نوشتة سمیونف ، اگرچه تاجیکها تحت سلطة ازبکها بوده اند، توانسته اند با کوشش خود رهایی یابند و کم وبیش همة منصبهای عالی را در دولت ازبکها به دست آورند . به نوشتة بارتولد جایگاه تاجیکها چنان بود که ترکها نمی توانستند بدون آنان زندگی کنند. همچنین آداب و رسوم تاجیکها در تشکل قومی و مدنی تیره های آسیای مرکزی ، هنگام تبدیل از زندگی عشایری به یکجانشینی ، سهم بزرگی داشته است . پایداری این تیره در شهریگری خود، بویژه زبان ، به اندازه ای بود که در حکومت ازبکها، پارسی زبانِ دیوان و دفاتر دولتی بود. امیران بخارا برای جلب پشتیبانی مردم ، پارسی تاجیکی را زبان دولتی قرار داده بودند و در جمهوری بخارا که در سپتامبر 1920 پایه ریزی شده بود، پارسی تاجیکی همچنان زبان رسمی و دولتی بود .

در 1299 ش / 1920 به مایه قانون بنیادی جمهوری ترکستان ، قرقیزها و ازبکها و ترکمنها اقوام بومی شناخته شدند و از تاجیکها ــ که قدیمترین سکنة منطقه بودند ــ ذکری به میان نیامد؛ در حالی که جمعیت تاجیکهای آسیای مرکزی در آغاز سدة چهاردهم / بیستم (بر پایه آمار روزنامة زرافشان در بیستم شهریور 1302 / یازدهم سپتامبر 1923) به 000 ، 400 ، 3 تن می رسید: 000 ، 100 ، 2 تن در جمهوری بخارا، 000 ، 750 تن در ولایت سمرقند، 000 ، 400 تن در وادی فرغانه و بقیه در نواحیِ دیگر. در 1303ش / 1924 به مایه تقسیم بندی مرزهای آسیای مرکزی («تَبَرتقسیم »)، جمهوری خودگردان تاجیکستان ، در ترکیب جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان ، با جمعیتی کمتر از یک چهارم تاجیکهای منطقه (بدون بخارا و سمرقند و خجند و دهها شهر مهم تاجیک نشین دیگر) پایه ریزی شد و زبان تاجیکی در آن رسمیت یافت . به نوشتة محیی الدین اف (ص 372ـ373)، در نزدیک 1299 ش / 1920 پنج یا شش خانواده از نژاد ازبک یا ترک زبان در شهر بخارا زندگی می کردند که به تیره های «درمن » منسوب بودند و در محلة درمنِ شهر بخارا زندگی می کردند و بقیة اهالی بخارا و 90% مردم اطراف شهر، تاجیک بودند. به نوشتة جلال اکرامی (ص 361)، نزدیک شصت سال پس از پایه ریزی جمهوری بخارا، 80% مردم بخارا به زبان مادری خود، پارسی تاجیکی ، گفتگو می کردند. به نوشتة سعید نفیسی پس از هزار و اندی سال ، زبان بیشتر مردم بخارا پارسی است و بیشتر بخاراییان از نژاد ایرانی اند که امروزه به آنها تاجیک می گویند.

با روی کارآمدن بلشویکهای روس ، برتری جویی ازبکها بر تیره تاجیک در آسیای مرکزی شدت یافت و نظام کمونیستی حاکم شوروی و ترکان عثمانی ، ازبکها را تقویت کردند . حُسینف ، رئیس کمیتة حزب کمونیست بخارا، در 1300ش / 1921 از کوشش برای تبدیل بیش از نیمی از جمعیت بخارا به ازبک و اندکی به ترکمن و ایرانی و یهودی یاد کره است .بنابر مطالب روزنامة تاجیکستان سرخ (دهم شهریور 1309/ نخست سپتامبر 1930، ش 196)، عبدالرؤف فطرت ، عضو دفتر سیاسی کمیتة مرکزی حزب کمونیست ، پیشنهاد کرده بود که از کسانی که در ادارات به تاجیکی گفتگو می کنند، پنجاه روبل جریمه گرفته شود.
در زمان شوروی با جدا شدن شهرهای بخارا و سمرقند از جمهوری تاجیکستان ، هویت ملی تیره تاجیک لطمه خورد. همچنین با ترور شماری از روشنفکران و تبدیل خط از پارسی به لاتین و از لاتین به سیریلیک و ویرانی مساجد و مدارس به دست بلشویکها، به این تیره ستم شد. در گستره ازبکستان اجباری شدن ذکر «ازبک » در شناسنامة تاجیکها، استخدام نکردن کسان با شناسنامة تاجیکی ، بازداری انتشار نشریة تاجیکی ، بستن مدارس تاجیکی و برچیدن گروههای تاجیکی در دانشگاهها از دیگر اقدامات ازبکها بر ضد تاجیکها، پس از مرزبندی تبر تقسیم بود.
تاجیکستان در 1308 ش / 1929 به جمهوری مستقل شوروی تبدیل شد و در این کار دولتمردانی چون عبدالرحیم حاجبایف ، عبدالقادر محیی الدین اف ، نصراللّه مخدوم ، عباس علی یف ، نثارمحمد کوشش بسیار کردند و حتی جان خود را از دست دادند. در مراحل پس از آن عینی ، غفوروف ، تورسون زاده توانستند که اهداف دوراندیشانة سیاسی را از راههای فرهنگی عملی کنند و در بیداری و خودشناسی تاجیکها موفق شوند.

در 1303ش / 1924، با پایه ریزی جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان ، بیش از دو میلیون تاجیک در آن به سر می بردند. در آمار 1368ش / 1989 شمار آنها 560 ، 933 تن ذکر شده است .بنابر آمارهای تخمینی ، در ازبکستان کنونی بیش از هفت میلیون تاجیک به سر می برند . در 1364ش / 1985 بیش از 000 ، 450 ، 3 تاجیک در شوروی و نزدیک 000 ، 700 ، 3 تاجیک در افغانستان زندگی می کردند. بر پایه آمار 1368ش / 1989، 372 ، 215 ، 4 تاجیک در شوروی ساکن بودند: 420 ، 172 ، 3 تن در تاجیکستان ، 208 ، 38 تن در روسیه ، 515 ، 33 تن در قرقیزستان و 514 ، 25 تن در قزاقستان. از تاجیکهای آسیای مرکزی 40% در تاجیکستان و ازبکستان به سرمی برند .سعدی زادة سمرقندی درباره شمار تاجیکها در افغانستان با گواهمندی به منابع گوناگون آمار متفاوتی داده است . بااینحال خود او ــ که از 1364 تا 1367 ش / 1985ـ 1988 در افغانستان بوده ــ شمار تاجیکها را میان 50 تا 60% جمعیت افغانستان می داند. اسلام کریم اف ، رئیس جمهور ازبکستان ، در نخست آبان 1375/ 22 اکتبر 1996 گفته است که اهالی سمرقند و بخارا تاجیک اند .

با این مقدمه, گفتار بعدی که گفتاری نسبتا بزرگ خواهد بود به موضوع زبان اختصاص داده خواهد شد.
ادامه دارد..................

۱۸.۷.۸۷

مغولان و شیخ



با درود
امروز در تارنمای یکی‌ از پان ایرانیستهای عزیز به مطلبی برخوردم که واقعا حیفم آامد آن را در اینجا نگذارم تا دوستان هم از آن لذت ببرند. من که کلی‌ خندیدم.

«مغولان راه را بر شیخ بستند که یا تو را کشیم ، یا با تو لواط کنیم . پس از آن شیخ سی سال به نیک نامی بزیست» عبید زاکانی

۱۶.۷.۸۷

انور سادات



با درود
امروز سالروز درگذشت مردی بود که در دوستی‌ و انسانیت اسطوره‌ای شد برای کسانی‌ که بدنبال انسان در این کره خاکی میگردند. انور سادات آخرین،بهترین و باوفاترین دوست شاه فقید ایران بود. این را به گواهی تاریخ میگوییم ، چرا که انور سادات در بحرانیترین روز‌های زندگی‌ شاه فقید نشان داد ،دوستی‌، مرز و ملیت نمیشناسد،دوستی‌ راهیست که هر بی‌ سر و پایی را وجود قدم گذاردن در آن نیست.از برای دوست از جان میبایست گذشت. و او نشان داد که اینچنین نیز میباید بود. در روزگاری که دولتهای آمریکا و پاناما و آخوندهای ایران به همراهی وطن فروشانی چون صادق قطب زاده و بازرگان بیشعور سرگرم مذاکره با یکدیگر بودند تا شاه فقید را دست بسته به دامان خمینی روان سوخته بیندازند. این تنها انور سادات بود که به یاری و حمایت شاه رفت، و تاوان این پایمردی در دوستی‌ را نیز با جان خویش پرداخت. انور سادات همواره شاه فقید را محبوب خودی می نامید و برای اثبات آن نیز شاهد بودیم علیرغم مخالفت های بسیارقشریون مذهبی یکی از بزرگترین تشییع جنازه ها در طول تاریخ را برای شاه فقید ترتیب داد و خود شخصا با لباس نظامی و درجه ژنرالی فرماندهی خاکسپاری را بر عهده گرفت.انور سادات برای همه تاریخ آینده ایران وجهان در قلب یکایک ما ایرانیان جائی بسیار ارزشمند و والائی داشته ودارد که درس ایستادگی و جانفشانی در راه دوست را به فرزندان گیتی آموخت ...
روانش شاد راهش پر رهرو باد ...

۱۲.۷.۸۷

تاجیکان

دیرگاهی بود که چیزی ننوشته بودم به انگیزه گرفتاری و دیگر موارد که ذکرش بیمورد است. ولی یکی از انگیزه هایی که وقفه را طولانی کرد این بود که با بودن موضوعهای گوناگون، در دودلی بودم که به کدامین این موضوعها بپردازم، تا که سرانجام قرعه به نام تاجیکستان افتاد.
دیدار تاجیکستان برای من همیشه نشان یک حج واجب را داشته، به نام یک ایرانی اگر حجی واجب هست آن هم شتافتن به دیدار کشوریست که تاریخ زنده ایران به شمار میرود. بهشتی‌ در شرق ایران که کمتر ایرانی‌ شوربختانه با آن آشناست، چرا که ما ایرانیان همیشه نگاهمان به غرب بوده ولی‌ اگر اندکی‌ به شرق بنگریم، بهشتی‌ گمشده را خواهیم یافت، آنجا که همهٔ هویت ما از آن است، جایی که رودکی سنگ پایه زبان فارسی‌ امروز ما را بنیاد گذاشت تا فردوسی‌ حماسه بیافریند. آنجا که هنوز آداب و سنن کهن ایرانی‌ را لمس میکنی‌،آیینهای نیاکانی ما که در ایران متروک گشته، هنوز آنجا روشن و پایدار به چشم میخورد، گوِِِِیی هنوز در کوچه باغ‌های نیشابور عصر خیام گام میسپاری، و در بازارهای شیراز همگام با حافظ و سعدی به گشت و گذار مشغولی‌. به هر روی این تصویر من از تاجیکستان است، هر چند که هنوز به این زیارت مفتخر نگشته‌ام ولی‌ امید دارم که این حج بر من نیز واجب گردد. برای آشنایی با این بهشت گمشده شاید قدری آشنایی لازم است.
اگر چه پرداختن به تاجیکستان، با اطلاعات کمی‌ که درباره این ایران فراموش شده دارم، کاری بس دشوار خواهد بود ، ولی‌ سعی‌ خواهم کرد که این زمینه را به چند مورد تقسیم کنم. کوتاه میتوان به ۴ موضوع اشاره کرد .

۱-جغرافیا ،تاریخ و موقعیت منطقه آی
۲-زبان
۳-وضعیت سیاسی
۴-اوضاع اجتماعی

۱-جغرافیا ،تاریخ و موقعیت منطقه ای
تاجیکستان کشوریست با مساحتی بالغ بر ۱۴۳۰۰۰ کیلومتر مربع و جمیتی در نزدیک ۷،۲ میلیون تن در شمال شرقی‌ افغانستان.
در نزدیک ۲۰۰ سال پیش این کشور به مایه سیاستهای استعماری دولت فخیمهٔ انگلستان و روسی تزاری و بعدا اتحاد شوروی از مام میهن به دور افتاد با بسان جزیره ای در محاصرهٔ ترکان قرار گرفت. هر چند دور افتادن از سرزمین اصلی‌ ضربه ای بزرگ بود ولی‌ هرگز از روح بزرگش هیچ نکاست.محصور در میان دشمنان ،تنها و با اتکا به پیشینهٔ خود ایستاد و مبارزه کرد تا همچنان هویت خود را ثابت کرده و استوار باقی‌ ماند، به این امید که روزی به دگر بار به دامان مام میهن باز گردد. گذشت سالیان نه تنها به این امید کمکی‌ نکرد ،که ضربات هولناکتری نیز بر پیکرش وارد آورد.
همزمان با پایه ریزی دولت صفویان در ایران در منطقه فارس، دولتهای شیبانیها در ورارود(ماورالنهر) و گورکانیها در هندوستان نیز پا به پهنه وجود گذاشته بودند قسمت شمالی ایرانشهر ( خراسان) صحنه نبردهای سیاسی و نظامی ایشان گردید.
همزمان روحیه ملوک الطوایفگری و استقلال طلبی رو به رشد محلی سبب گردید که معامله با یکی‌ از این سه دولت دستاویزی برای رقابت میان امیران محلی گردد.سران تیره های انبوه منطقه با پاشیدن تخم نفاق، تعصب، خودخواهی‌،و کینه توزی، سقوط فرهنگی‌ و سیاسی خراسان را شتاب بیشتری دادند.در گیر و دار این اوضاع نابسامان بود که شهرهای خراسان میان صفویان ترکتبار و گورکانیان فارسی‌ دوست، دست به دست میگشت. تعصب کور، تحریکات مذهبی‌ و تقدس سازی صفویان از یک سوی و تضادهای مذهبی‌ با سنیان گورکانی از سوی دیگر، سینه خراسان را به خون مردمان رنگین کرده بود. روابط صفویان با ترکان ازبک شیبانی در شمال خراسان نیز بهتر از روابطشان با گورکانیان نبود. چنان که شیبک خان زمانی‌ که از ورارود به خراسان تاخت،روابط ایشان بشدت متشنج شد و تضاد میان شیعه و سنی کشتار بسیار پدید آورد و از همینجا بود که ورارود کم و بیش از دست رفت و رابطه ایران با ورارود گسست.در پایان دوران صفویان خراسان خاوری گرایش به پیوستن به صفویان را داشتند،ولی‌ دربار شاه سلطان حسین با نابخردیها و ظلمهای بسیار که در حق این مردم روا داشتند،موجب روی گردانیدن این مردمان شدند. شرح این مظالم را در گوشه ای از کتاب رستم التواریخ با هم میخوانیم:

امنای دولت از روی مصلحت اندیشی‌ خود ( خسرو خان گرجی) والی‌ تفلیس را با پسرش گرگین خان، به استصواب علما و فضلا و فقها، حاکم و بیگلربیگی کابل و قندهار و هرات نمودند و (امیر شمس الدین محمد کارخانه اغاسی گنجعلی‌ خانی) را به اتفاق وی روانه کردند.............خدا هدایت نماید ایشان را، پس خسرو خان و گرگین خان و اتباع و عماله جاتش شروع کردند به ایضا و آزارنمودن اهل تسنن، بمرتبه‌ای که از حد تحریر و تقریر بیرون است، یعنی‌ زنان و دختران و پسرانشان را بجور و تدی میگا..ند، و اموالشان را به زور و شلتاق میبردند، و به جور و جفا خونشان را میریختند، به ناحق پروا نمیکردند و کار چنان بر سنیان تنگ شد که از آیه ( ان مع العسر یسرا) مایوس و با یاس و ناکامی و نا امیدی و حسرت مانوس شده ، هر یک از ایشان ( رب انی مغلوب فانتصرا) میخواندند............آخر الامر اعیان و اکابر و اشراف و روسای سنیان، باستصواب علما و فضلای ایشان با هم عهد و میثاق نمودند و هم قسم شدند.......روزی سراغ گرگین خان را در حمام نمودند و به هجوم عام در حمام داخل شدند و گرگین خان و اتباش را به خواری و زاری بضرب شمشیر و خنجر پاره کردند و بعد از کشتن ایشان را به اتش سوختند و خاکستر ایشان را در بیت الخلا ریختند و بعد خسرو خان را هم مانند گرگین خان نمودند.

اینگونه ستم و تادی مایه ای شد تا بسیاری از فارسی‌ زبانان(تاجیکان) به اتهام همدستی با گرگین خان کشتار شدند تا جایی که موجودیت این تیره در قندهار بکلی از میان رفت.
در پس این رویدادهای و نابودی صفویان مردم خراسان متحمل فجایع بسیار گشتند که از ناحیه شاه محمود و اشرف افغان به آنان وارد گشت. دگر بار افغانها که در زمان نادر شاه در رکاب او بودند و جانفشانی بسیار کردند،در روزگار زندیه به اتهامات واهی( در اصل بابت انتقام از کشتار و جنایات روزگار اشرف افغان)در تهران، آذربایجان و اصفهان کشتار شدند. اینگونه رفتارهای ناهنجار و بغض الود فضایی مملو از کینه و نفرت و تعصب و بدبینی بدنبال داست که ورود احمد خان ابدالی به قندهار، زمینهٔ جدایی این بخش از ایرانشهر را با شتاب آماده کرد. پشتیبانی دولت فخیمهٔ انگلستان از حکومت ابدالی را می‌توان آغاز تجزیه ایران و دخالت دولت انگلیس به گونه مستقیم در منطقه به حساب آورد.
هر چند نباید استعمار دولت تزاری را در این دوره زمانی‌ از یاد ببریم که در همین هنگام سرگرم بدست آوردن پاره دیگر از این خان یغما گر بود.امیر رحمان خان که حکومت کابل را با پشتیبانی انگلیس‌ها بدست آورد، برای تقویت حکومت خود و گریز از درگیری با کشوری نیرومند چون روسیه تزاری قسمتی‌ از شمال این سرزمین را که دربرگیرنده دشت مرغاب و پنجده بود ،به دولت روسیه واگذار کرد و آمو دریا را مرز رسمی‌ میان این دو کشور قرار داد. این حرکت مزورانه بود که شالودهٔ جغرافیای سیاسی نوینی را پایه گذارد.
در این تقسیم بندی ستمگرانه بخش دیگری از تاجیکان در میان چند کشور تجزیه شدند. نباید فراموش کرد که تا پیش از این تقسیمات، بخش بزرگی‌ هم پیشاپیش در ورارود تحت حکومت ترکان به سر میبردند.بدینترتیب بخش دیگری از تاجیکان به ملحقات روس پیوست شدند.از سوی دیگر روزگار تاجیکان که به زیر دست حکومت دست نشانده انگلیس افتادند نیز بهتر از روزگار تاجیکانی نبود که در میان دریای ترکان به شهروندان درجه ۲ و ۳ تبدیل شده بودند.در دولت انگلیسی‌ افغانستان نیز هر چند اکثریت پوشش جمعیت با تاجیکان بود، ولی‌ انگلیسیها از هر وسیله بهره گیری کردند تا فرهنگ این تیره را نابود کرده و نام قومی کوچک از چندین تیره ساکن در منطقه را بر روی این کشور نهادند. این نام (افغانستان)هرگز نخواهد توانست جایگزین خراسان که مهمترین محدودهٔ فرهنگی‌ آریانا را در بر می‌گیرد بشود.این نامگذاری (با راهنماییهای دولت فخیمه انگلیس)فقط به این انگیزه صورت گرفت تا با برپایی حکومتهای خودکامه از تشنج میان اقوام حداکثر استفادهای سیاسی و راهبردی را بنماید.
ورود کمونیسم به روسیه فاجعه را به حد ویرانی دامن زد، چرا که روابط تاجیکان در ورارود و قسمت شمالی خراسان به گونه تمام و کمال با دیگر تاجیکان در ایران و افغانستان قطع گردید.دیوار آهنین راهی‌ برای مراوده باقی‌ نگذاشت.تاجیکان در ورارود به حال خود رها شدند و از اینجاست که تاجیکان در ۳ قسمت کاملا مجزا از هم قرار گرفتند. از اینک میبایست هر گروه را به تنهایی مورد برسی‌ قرار داد، ولی‌ از آنجا که موضوع این متن تاجیکان در ورارود میباشند، به دیگر گروهها به گونه ضمنی خواهیم پرداخت، و تاجیکان ورارود قسمت اصلی‌ این نوشتار خواهند بود.

ادامه دارد...........