سال ۱۳۵۷
به دگرگوني سياسي سال ۱۳۵۷ نگاه متفاوتي دارم. تغيير غير هارمونيك مولفه ي پادشاهي قدرت به نفع شخصيت كاريزماي ديني (با وابستگي مشخص فكري به بخشي از ساخت فقهي شيعه) كه منجر به حذف نهاد پادشاهي و تخريب موثر زير ساختار هاي سياسي يادگار مشروطه و تضعيف مليت ايراني در مقابل آيين ها و روش هاي تازي پرستانه شد.
اين انقلاب كه بي شك از پشتيباني بخش قابل توجهي از جامعه هم همراه بود در پي درگير شدن شديد نهادهاي امنيتي رژيم پادشاهي با نيروهاي چپ مبارز (چه كمونيست هاي ايراني و چه جنبش هاي اسلامي غني شده به تئوري هاي چپ روانه) رخ داد در شرايطي كه تبليغات سازماندهي شده ي بخش اسلامي جنبش خياباني در لواي حمايت بقيه از كشت و كشتاري خبر مي داد كه هيچ گاه با سند و مدرك اثبات نشد و حتي به اعتراف عماد الدين باقي تنها حربه اي تبليغاتي براي منفعل كردن رژيم (بخوانيد ارتش ايران) بود، ارتش ايران به جاي ذرگيري با مردم و حفظ نهاد شاهنشاهي كنار كشيد تا جريان خروشان و رهبري شده ي مردم بنياد هاي شاهنشاهي و ارتش و مليت را با هم از جا بركند.
پس از آرام شدن اوضاع و خوابيدن طوفان گام به گام عناصر سياسي تا تكنوكرات دولت هاي شاهنشاهي (به شيوه هاي متحجرانه) و پس از آن نيروهاي ملي (شكستن قلم هاي مسموم) و نيروهاي اسلام گراي مصدقي (موازي كاري و ايجاد فشار غير مسئولانه) و نيروهاي اسلام گراي عرفي و ديگرا به شيوه هاي هوشمندانه و در پاره اي موارد به غضب و غيظ از تيغ حذف گذشتند تا از پي طوفان هاي دگرگوني سال ۵۷ جمهوري اسلامي در قامت حزب و رهبر و امت در صحنه باقي بماند.
به همين ترتيب ارتش و پليس ايران تصفيه شدو در درگيري شديد با مسببين اصلي انقلاب (چپ هاي چريك) دانشگاه ها هم اسلامي شد. در جريان جنگ با كفتار تازيان نيز آخرين ضربات به بدنه ي نحيف ارتش شاهنشاهي وارد شد و دادگاه هاي صحرايي در كنار تير هاي تازيان سينه ي ايران را دريد.
دروغ نيست اگر آنچه باقي ماند را شير بي يال و دم و اشكم بدانيم كه حتي مسسبينش را در حيرت فرو برد و همه چيز ناگهان دود شد و به هوا رفت! كسي نپرسيد گناه بختيار چه بود يا چرا هويدا محاكمه نشد! كسي نخواست بداند روزنامه ي آيندگان (قلم هاي مسموم) چرا با چوب و چماق بر سر نويسندگانش خراب شد و اينكه بهار آزادي چه تلازمي با اعدام دسته جمعي زندانيان چپ چريك در سال ۶۷ دارد.
تجربه ي گرانبها و ملت مسئول و نادم. آينده از آن كيست؟ نهاد دين يا نهاد ملت؟ يا نهادي سوم برخواسته از شعله هاي فراگير ايران خواهي؟
اين انقلاب كه بي شك از پشتيباني بخش قابل توجهي از جامعه هم همراه بود در پي درگير شدن شديد نهادهاي امنيتي رژيم پادشاهي با نيروهاي چپ مبارز (چه كمونيست هاي ايراني و چه جنبش هاي اسلامي غني شده به تئوري هاي چپ روانه) رخ داد در شرايطي كه تبليغات سازماندهي شده ي بخش اسلامي جنبش خياباني در لواي حمايت بقيه از كشت و كشتاري خبر مي داد كه هيچ گاه با سند و مدرك اثبات نشد و حتي به اعتراف عماد الدين باقي تنها حربه اي تبليغاتي براي منفعل كردن رژيم (بخوانيد ارتش ايران) بود، ارتش ايران به جاي ذرگيري با مردم و حفظ نهاد شاهنشاهي كنار كشيد تا جريان خروشان و رهبري شده ي مردم بنياد هاي شاهنشاهي و ارتش و مليت را با هم از جا بركند.
پس از آرام شدن اوضاع و خوابيدن طوفان گام به گام عناصر سياسي تا تكنوكرات دولت هاي شاهنشاهي (به شيوه هاي متحجرانه) و پس از آن نيروهاي ملي (شكستن قلم هاي مسموم) و نيروهاي اسلام گراي مصدقي (موازي كاري و ايجاد فشار غير مسئولانه) و نيروهاي اسلام گراي عرفي و ديگرا به شيوه هاي هوشمندانه و در پاره اي موارد به غضب و غيظ از تيغ حذف گذشتند تا از پي طوفان هاي دگرگوني سال ۵۷ جمهوري اسلامي در قامت حزب و رهبر و امت در صحنه باقي بماند.
به همين ترتيب ارتش و پليس ايران تصفيه شدو در درگيري شديد با مسببين اصلي انقلاب (چپ هاي چريك) دانشگاه ها هم اسلامي شد. در جريان جنگ با كفتار تازيان نيز آخرين ضربات به بدنه ي نحيف ارتش شاهنشاهي وارد شد و دادگاه هاي صحرايي در كنار تير هاي تازيان سينه ي ايران را دريد.
دروغ نيست اگر آنچه باقي ماند را شير بي يال و دم و اشكم بدانيم كه حتي مسسبينش را در حيرت فرو برد و همه چيز ناگهان دود شد و به هوا رفت! كسي نپرسيد گناه بختيار چه بود يا چرا هويدا محاكمه نشد! كسي نخواست بداند روزنامه ي آيندگان (قلم هاي مسموم) چرا با چوب و چماق بر سر نويسندگانش خراب شد و اينكه بهار آزادي چه تلازمي با اعدام دسته جمعي زندانيان چپ چريك در سال ۶۷ دارد.
تجربه ي گرانبها و ملت مسئول و نادم. آينده از آن كيست؟ نهاد دين يا نهاد ملت؟ يا نهادي سوم برخواسته از شعله هاي فراگير ايران خواهي؟
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home